تربیت کودکانمان را جدی بگیریم...
بسم الله الرحمن الرحیم
#اخلاق_کاربردی
#به_قلم_خودم
امتحان که تمام شد به سمت خانه راه افتادم، به نزدیکترین ایستگاه اتوبوس که رسیدم، روی نیمکت نشستم. در کنار من یک خانم همراه دختر کوچولویشان حضور داشتند. با یک نگاه به خانم و کودکش که در حال بازی با موبایل بود، نهیب امر به معروف به ذهنم خطور کرد… گفتم حالا از کجا شروع کنم!… بهتر دیدم از دختر کوچولو که ناخنهایش هم لاک زده بود شروع کنم… رو به خانم کردم و گفتم: «ببخشید میشه چند کلمه با شما صحبت کنم؟»… خانم که متوجه حرف من نشده بود با تعجب پرسید؟ «بله؟…» و من دوباره مطلب را به ایشان گفتم… جواب دادن: «خواهش می کنم…» دلم قرص شد که میشه با این خانم راحت صحبت کرد… شروع کردم از مضرات لاک ناخن خیلی آهسته و شمرده حرف زدن که مادر کودک هم دیدم با من هم نظر است و در تأیید حرف من خطاب به دخترش گفت: عزیزم! ببین خانم چی میگن؟! میگن لاک برای ناخن شما خوب نیست… بعد رو به من کرد و گفت: خودش لاک میزنه! حالا دختر خانم چند ساله بودند؟ دیدم به سختی سنش به 5 سال می رسد. هر ناخنش هم یک رنگ داشت! وای چه دقت و حوصله ای دختر به اون کوچولویی به خرج داده بود… چند دقیقه بعد اتوبوس وارد ایستگاه شد، از خانم که به حرفهای من گوش داده بود، تشکر و خداحافظی کردم و به سمت اتوبوس راه افتادم…
با خودم فکر می کردم واقعاً اگه کودک از همان دوران ابتدایی درست تربیت شود و اجازه نداشته باشد هرکاری کند، خوب در آینده هم تابع قانون و مقررات کشور و جایی که در آن زندگی می کند؛ خواهد بود، پس چرا والدین در انجام این مهم، کوتاهی می کنند؟
یک بزرگی می گفت: «بعضی از ظلم ها مثل عدل است.» من این جمله را خیلی قبول نداشتم ولی بارها در زندگی با این مطلب مواجه شدم که اگه همه چیز به آزادی مطلق ختم شود؛ بطور حتم فاجعه ای در پی خواهد داشت.
توی اتوبوس به فکر کودک معصومی بودم که ندانسته رفتار غلط بزرگترهایش را آموخته بود و به آن عمل می کرد، و تأسف خوردم که استعداد کودک های ما صرف چه کارهای بیهوده ای می شود… زیر لب زمزمه کردم: «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب»