به قلم خودم، یاد عزیز از دست رفته
بسم الله الرحمن الرحیم
#به_قلم_خودم
#یاد_عزیز_از_دست_رفته
چشمهایم را که باز کردم خودم را داخل قبری دیدیم که در سرمای آن روز پاییزی، جای گرم و نرمی بود، چهار گوشه آن را قسم دادم که امشب جا را بر عزیز من تنگ نکند… صدای فریادهای برادرم مرا به خود آورد او دستش را دراز کرده بود و می خواست که از قبر بیرون بیایم، اما من نمی خواستم… چند دقیقه بعد با اصرار او از قبر خارج شدم… صدای درهم و برهم اطراف نمی گذاشت که حواسم جمع شود یا نمی توانستم بفهمم که چه شده… مرا گوشه ای نشاندن و من چشم به ستیغ آفتاب گرم در سرمای پاییزی دوخته بودم و خدا را فریاد می کردم… سخت بود از دست دادن عزیز… چه داغی بر سینه من بود که امروز بعد از سالها هنوز تسکین نیافته است و تنها توکل به خداست که می تواند بار سنگین نبود عزیزترین کسم را تحمل کنم… سالها گذشته است اما یاد روز ودا سخت من با او، درست در همین روزها دوباره تکرار می شود… سپردمت دست خداوند ای عزیز… دیدار به قیامت… ان شاءالله
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ
اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ
وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ